سه شنبه ۲۵ مهر ۰۲
میدونم که نمیتونم سرزنشت کنم.
همین الان دست از سرزنش کردنت برداشتم اما نمیدونم شاید فردا یا همین نیم ساعت دیگه دوباره تورو مقصر بدونم
دوباره مثل تابستون خواب از چشمهام فرار میکنه و این بار به نوشتن پناه آوردم.
و دوباره میدونم که قراره نوشتههام هیچ انسجامی نداشته باشن
شاید تو هم حق داشتی و حفره قلبت با هیچ گرما و نوری پر نمیشد
هرچی که بود امیدوارم اون حفره بزرگتر نشده باشه
هرچی که بود امیدوارم دیگه تا اون حد ناراحت و مستاصل نباشی
هرچی که بود گذشته و تموم شده
پس فکر کنم فقط باید سعی کنم بخوابم و دوباره به مقصر دونستنت ادامه بدم
اینجوری راحتتر میگذره.