𝘎𝘳𝘢𝘺 𝘴𝘪𝘥𝘦-

ɴᴏᴛʜɪɴɢ ʙʀᴇᴀᴋꜱ ʟɪᴋᴇ ᴀ ʜᴇᴀʀᴛ

کاش هیچوقت وجود نداشتن.

وقتی برای خودم ندارم
دوباره زیر چشم‌هام گود افتاده و دوباره همون چرخه قبلی شروع شده و مثل همیشه ادامه پیدا می‌کنه.
اما حتی نمی‌دونم چطور باید توصیفش کنم.
انگار همیشه یه چیزی کمه و یه جای کار می‌لنگه.
انگار ته این دویدن رسیدنی نیست.
حتی نمی‌دونم روزهارو چطور به شب می‌رسونم و هفته‌ها چطور انقدر سریع می‌گذرن.
حتی نمی‌دونم چی بنویسم که باعث تخلیه احساساتی بشه که ترجیح می‌دم کاش هیچوقت وجود نداشتن.
و همچنان نمی‌دونم چطور از این ترس عبور کنم و همه چیز رو تموم شده نبینم.
و من سعی می‌کنم و سعی می‌کنم و سعی میکنم.
با این وجود باز هم دونستن تمام این سوال‌های تکراری و سعی کردن برای گذر از این همه تشویش و اضطراب و کنار اومدن با اوضاع و حتی چیزی که واقعا هستم دشوارتر از چیزیه که به نظر می‌رسید.
و انگار دوباره باید دست از شکوه و شکایت بردارم و فقط بذارم ادامه پیدا کنه چون It Is What It Is.

۹ 𝐥𝐢𝐤𝐞 ۱ 𝐃𝐢𝐬𝐥𝐢𝐤𝐞

چطور احساسات کسی میتونه انقدر شبیه به من باشه ؟

انگار خودم نوشتمش:))))

جالب نیست کس دیگه‌ای هم تجربش کنه

کامنت بالاییم کپی پیست

ای بابا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
𝘾𝙝𝙤𝙤𝙨𝙚 𝙮𝙤𝙪𝙧 𝙡𝙖𝙨𝙩 𝙬𝙤𝙧𝙙𝙨, 𝙩𝙝𝙞𝙨 𝙞𝙨 𝙩𝙝𝙚 𝙡𝙖𝙨𝙩 𝙩𝙞𝙢𝙚
'𝘾𝙖𝙪𝙨𝙚 𝙮𝙤𝙪 𝙖𝙣𝙙 𝙄, 𝙬𝙚 𝙬𝙚𝙧𝙚 𝙗𝙤𝙧𝙣 𝙩𝙤 𝙙𝙞𝙚
𝐡𝐨𝐦𝐞𝐨𝐰𝐧𝐞𝐫𝐬