𝘎𝘳𝘢𝘺 𝘴𝘪𝘥𝘦-

ɴᴏᴛʜɪɴɢ ʙʀᴇᴀᴋꜱ ʟɪᴋᴇ ᴀ ʜᴇᴀʀᴛ

2 آپریل 1998

کیفش رو روی دوشش جا به جا کرد.در حالی که کلاه روی سرش و رو برعکس میکرد به گل های سفید روی دیوار نگاه کرد. بهار شده بود، آسمون پر از ابرهای سفید بود.
بعد از پیاده روی طولانی به دریاچه رسید،زیر یک درخت نشست و به انعکاس خودش توی آب که مثل آینه شده بود نگاه کرد. پلیور بافتنی سبز رنگی که مادر بزرگش براش بافته بود و پوشیده بود.از وقتی که مادربزرگش و از دست داده بود این پلیور تنها یادگاری بود که ازش داشت.لبخند تلخی زد و زیر لب زمزمه کرد:
_یادمه چقدر با ذوق این پلیور و میبافتی،اما هیچوقت نتونستی تو تنم ببینیش..الان پوشیدمش..بهم میاد آجوما؟
اهی کشید و زانو هاشو بغل کرد.
از توی کیفش دفتر کوچیک قهوه‌ای رنگی دراورد و شروع به نوشتن خط اول کرد:
امروز 2 آپریل 1998 
زیر جملش خط کشید و جمله بعدیش رو نوشت:
امروز هوا خیلی خوبه،اما..انگار یه چیزی کمه.‌.جئون امروز نیست..نمیدونم چرا اما دلم براش تنگ شده،از وقتی که اون به مدرسه ما اومده شده تنها دوستم..تنها کسی که از من دوری نمیکنه و منو یه پسربچه عجیب و افسرده تصور نمیکنه..
در حالی که داشت دفترشو جمع می‌کرد تا توی کیفش بزاره حس کرد کسی از پشت سر داره بهش نزدیک میشه که یهو یه نفر از پشت بغلش کرد..
_جونگ کوکا تویی؟
صدای خنده کوتاهی شنید
+ نه من یکی از اون پسرهای گردن کلفت مدرسه ام که اومدم خفتت کنم
خندید و دستاشو گرفت و آوردش جلو
نگاهی بهش انداخت، پالتو قهوه ای رنگ با کروات پارچه ای مشکی ای پوشیده بود.
برخلاف خودش کوک همیشه کرواتش رو شل میبست..
_فکر کردم نمیای
+مگه میشه روز به این قشنگی رو از دست بدم؟ اونم وقتی که تو هستی؟ تازه یه چیز برات آوردم 
به بسته کوچیک آدامس توی دستش اشاره کرد
_ آدامس؟
+اره..همیشه دوست داشتم یه بسته آدامس داشته باشم و هر موقع شیرینی یکیش تموم شد اون یکی رو بخورم
تو دوست نداشتی؟..
خنده مستطیلی کرد
+معلومه..من عاشقشم..تازه نگو که آدمساتو زیر میز یا روی در و دیوار نمیچسبوندی؟
با شیطنت خندید
+ الانم قراره همین کارو بکنیم
دستای ته و گرفت بلندش کرد و بسته آدامسو باز کرد
+نصفش مال من نصفش مال تو
آدامس های توی دستش و به ته داد و بعد دستش و گرفت و قدم زنان راه افتادن..
_کوکی.. مرسی که به این پسربچه عجیب و افسرده کمک کردی
+ مرسی که توعم این پسربچه شیطون و تحمل کردی
و بعد صدای خنده هاشون توی فضا پیچید..

_________________________

پ.ن:از سری هنرنمایی‌های اوژنی پارت nاُم...هه هه

اینو من ننوشتم و از اونجایی که بسی خسته تشریف دارم سپردم به یک عدد جوجه اوژنی که هنرنمایی کنه و بدجورم کرد:)

دوسش داشته باشید...البته مگه میشه سناریو به این قشنگیو دوست نداشت...هه هه

....

 

۱۸ 𝐥𝐢𝐤𝐞 ۰ 𝐃𝐢𝐬𝐥𝐢𝐤𝐞

هاای

های بانی

حالت چطوره

هوم لایک ❤️

وب چه کسیه اینجا؟ :/ شبیه وب صباعه :|

به به

ببین کی اینجاست
احوال شما

وب مین الیه...مین الی سابق
نگو که مادر عزیزتو یادت رفته

نگاا کد رنگش دقیقا همونی که گفتی نبود، یکم بنفش تر شده.ولی دیده نمیشهه

میس دویل

یکم پررنگ تر شده
ولی قشنگه
همه چیش
از عکسش
تا متنش...مگه نه اوژنی؟

عه عه یادم اومد 🗿🌹

نه باو یادم نرفته 🧡 خوبی؟! 

چقدرهم که عالی

هوم..خوبم

تو خوبی؟خیلی وقته نبودی

خوبم چخبر؟

هعپ بودم ولی ت خصوصی خیلی کم میومدم وب کسی نمی‌رفتم :/💔

و احتمالا دوباره برم ولی خصوصی پاسخگو هستم 

خبر...هیچی

اهان
هوم باشه

:|

خب...سانای من

از اپا ناراحتی؟یا بازم فاز پوکر بودن برداشتی

نخیرر من انجلم

کم رنگ تر شده‌:"

بله صدرصد، تازهه از این به بعد تمام پستای وبتو تصاحب میکنم

فرشته شیطانی..اغفالم کردی...حواست هست؟

عه...اره
پستام...اونارم میخوای مثل قلبم تصاحب کنی؟

خوبم*-* تو خوبی دارک انجل؟ 

خوبه که خوبی

منم خوبم...
چخبر

من رفتم تو افق محو شم بای..

اوه

چرا تو افق فرزندم
بشین سر جات

هی مین الی..خوبم تو خوبی؟

ادای منو درنیار توت فرنگی

من..خوبم
چخبر

دیگه دیر گفتی من محو شدم:>

بیا از محو شدن نجاتت بدم

هه هه

اداتو در میارم هع هع 

تو..خوبی شکر بمونی همیشه 

سلامتی درس میخونم فردا امتحان دارم

هوم:)

اوه....خوب میدی
مطمئنم

فیک نده به من

هعی

 

مین الی تو چیز مشکوکی تو پنلت پیش اومده؟

کی گفته فیکه؟



منظورت از چیز مشکوک چیه؟

نمیخوام =-= بزار محو بمونم=-=

بعد من دیگه سبای کپک ندارم

جر چون خودم فیک میدمش انگار همه فیک میدن

 

برای یسریا پیش اومده ک ستارشون خاموش شده یا پیامی ک دادن بدون نوتیف پاسخ داده شده یا قالبشون پاک شده و اینا

یاا برای باز هزارم کپک تویییی =-=

نخیرم ناراحتم =-= 

دفعه پیش عین سوس ماس بودی گذاشتی قهر کنم =-=

و گرنه من کلا فازم پوکره :|

اینارو..

وات

چیو 😐💔

نیاز

نیاز دارم
یادت رفته؟....

نیاز نداشته باش 

یه هفته هنو ییشتر نگذشته

دو؟

هی...ولی با این حال تو این مدت اینو فهمیدم

فراموشش کن

قرار نی برگردم

حتی بعد اون یک ماه

که من گفتم واقعا نیاز دارم؟

حتی بعد اون یه ماه

 

خودت گفتی....حرفاتو یادت رفته؟

اگه من بعد اون یه ماه واقعا نیاز داشته باشم برمیگردی
نه؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
𝘾𝙝𝙤𝙤𝙨𝙚 𝙮𝙤𝙪𝙧 𝙡𝙖𝙨𝙩 𝙬𝙤𝙧𝙙𝙨, 𝙩𝙝𝙞𝙨 𝙞𝙨 𝙩𝙝𝙚 𝙡𝙖𝙨𝙩 𝙩𝙞𝙢𝙚
'𝘾𝙖𝙪𝙨𝙚 𝙮𝙤𝙪 𝙖𝙣𝙙 𝙄, 𝙬𝙚 𝙬𝙚𝙧𝙚 𝙗𝙤𝙧𝙣 𝙩𝙤 𝙙𝙞𝙚
𝐡𝐨𝐦𝐞𝐨𝐰𝐧𝐞𝐫𝐬